بعثت انسان؛تازه نگاشته‌ای از استاد سبحانی به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

بغثت انسان؛تازه نگاشته‌ای از استاد سبحانی به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله

بعثت انسان

 

بشر در تنگاتنگ زمین مانده

زمان به نفس نفس آمده

گوهرِ بی تابِ انسان به سردی فسرده

در دور دورها جامانده

و در سرگشتگی، سر به گریبان گرفته

خرد هم در این نابخردی ها فرومانده

دیده های بی رمق به این سو و آن سو

دست های آسمان را به انتظار نشسته

لحظه ها بی قرارند

و آهنگ دیگری دارند

نسیم بوی پرواز می دهد

بانگی پر از ترنم نور به فراز می آید:

برخیز و برانگیز!

بخوان و بدان

و با علم و بیان

بر تن خواب دیده و جان آلوده، بانگ بیدار باش

قسم به قلم و به سطرهائی که حقیقت را می نگارند

قسم به خاک پاک و انسان فروآمده از افلاک

قسم به عصر و انسانی که در زیان است

قسم که زندگی دوباره آغاز گرفت

مردی از تبارِ مردانِ آسمان

نا آموخته از مردمان

در میان آدمیان همچون دیگر بندگان

با دستی پر از پیغام

می خواند و می نوازد و می ستیزد

زنجیر از دست ها می گشاید

و بر دردها مرهم می نهد

چهره های خسته را بر دامن می گذارد

و رنج های آزرده را به جان می گیرد

بیم می دهد و هشدار

بشارت می دهد و امید

مهربانی را سرشار و اخلاق را سالار

آیه آیه می خواند و کتاب و حکمت می آموزد

زنگارها را می زداید و دلها را پاک و تابان می سازد

او آینه جهان است و الگوی دیگران

شاهد بر جهانیان و دیدبان مردمان

بر حق جویان یار، بر ستم دیدگان یاور

بر ستمکاران سخت و بر پرخوران سرد

با نرم دلان نرم و با خشونت گران، گران

با خیانت گران خشمگین و با دروغ گویان دشمن

 

******************

 

از این جا و آنجا، یارانی بر گرد او آمدند

و دست در دستش نهادند

و با آیین او پیمان بستند

دل در گروش گذاشتند و جان به آستانش آوردند

و او آیین شرک و کفر را برچید

مرام نامردمی را بدنام کرد

زیبائی را جلوه گر و نیکوئی را درازدامن و خردمندی را نمودار ساخت

به زشتی تاخت و با نادانی ستیز کرد و دادورزی را به کرسی نشاند

کاشانه تاریکی را رها کرد  تا آشیانه روشنائی بسازد

از خاندان گذشت تا خوبان را در گرد خویش بپرورد

از دنیای دون گذر کرد تا دنیائی دیگرگون بیافریند

از پست ها گذشت تا پایان های خوش بنماید

پهنه پهنه ها را پشت سر گذاشت و کوه ها و تپه ها را در نوردید

نور آسمان را به سوی زمینیان برد

و سرافرازی و سربلندی را نوید داد.

اما و هزار اما که :

بدخواهان او را برنتافتند و نامردمان بر او تنگ گرفتند

آرمان های او را به پرده کشیدند و دولتش را برنتافتند

راه او را به بیراهه بردند و راهبری هایش را نخواستند

او خواست تا مردمان بدانند و با مردان او تا پایان بمانند

و کار او را به نهایت برند

ولی نیرنگ بدخواهان و نفاق سیه دلان

نادانی دوستان و دانائی دشمنان

او را تنها گذاشت

و انسان را با دنیائی تهی و تاریک واگذاشت

 

******************

او آمد،

او با دست های تنها آمد

او با مردی و زنی تنها آمد

او رفت،

او با دختری تنها رفت؛

و امانتش را با تنهامردان قبیله اش، برجای گذاشت

او با چشم های نگران، تنهاترین انسان را به نظاره نشست.

 

تازه نگاشته‌ای از استاد سبحانی به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله
۸ بهمن ماه 1403 مصادف با شب مبعث

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *