نقش نظریه «معنا» در تبیین هشام بن حکم از ماهیت اراده خدا

نقش نظریه «معنا» در تبیین هشام بن حکم از ماهیت اراده خدا نوشته استاد محمدتقی سبحانی

عنوان مقاله: نقش نظریه «معنا» در تبیین هشام بن حکم از ماهیت اراده خدا
نویسندگان: اکبر اقوام کرباسی و محمدتقی سبحانی
منتشر شده در: فصلنامه علمی پژوهشی فلسفه و االاهیات، سال بیست و چهارم، شماره ۷۶، زمستان ۱۳۹۸

موضوع و هدف مقاله:

این مقاله به بررسی نظریه «معنا» در اندیشه هشام بن حکم، متکلم برجسته شیعی در مدرسه کوفه، میپردازد. هدف اصلی مقاله، تحلیل نقش این نظریه در تبیین ماهیت اراده الهی به عنوان یکی از صفات فعل خداوند است. هشام بن حکم با ارائه نظریه «معنا»، کوشید تا اراده خدا را به گونه‌ای تفسیر کند که هم از ذات الهی متمایز باشد و هم از مخلوقات عالم جدا دانسته نشود.

چکیده

طرح نظریه «معنا»، رویکردی وجود شناختی برای تحلیل و تبیین فعل و صفات فعلی خداوند است که متکلمان مدرسه کوفه به ویژه هشام بن حکم از آن بهره برده اند. از میان صفات فعلی خداوند، اراده بارزترین صفت است که در نگاه متکلم بزرگِ این دوره از تاریخ کلام امامیه، به «حرکت» شناسانده می شد. در این مقاله بر اساس شیوه مطالعات تاریخ اندیشه، نشان داده شده است که در نظر هشام بن حکم اراده، اگر چه امری است که از سر قدرت و اختیار سر می زند؛ با این حال با دیگر امور و مخلوقات عالم که برخاسته از قدرت و اختیار است نیز تفاوت دارد. هشام برای اراده وجودی مستقل از ذات و فعل الهی در نظر می گرفت و از آن با واژه «معنا» تعبیر می کرد. این تلقی درواقع برگرفته از پاره ای روایت هایی بود که بر اساس آن، برای اراده خلقتی ممتاز از دیگر مخلوقات در نظر می‌گرفت.

 

روش تحقیق:

مقاله با استفاده از روش تاریخی-تحلیلی و بررسی متون کلامی اولیه (مانند آثار اشعری، ابن مرتضی و منابع حدیثی امامیه) به بازخوانی اندیشه‌های هشام بن حکم پرداخته است. همچنین از پژوهشهای معاصر در حوزه تاریخ کلام امامیه بهره گرفته شده است.

مفاهیم کلیدی:

۱. نظریه «معنا:

  • هشام بن حکم با این نظریه، صفات فعل خداوند (مانند اراده) را نه عین ذات خدا و نه غیر آن می‌داند.
  • «معنا» به عنوان موجودیتی مستقل، در مرتبه‌ای میان ذات الهی و مخلوقات قرار می‌گیرد.

۲. اراده به مثابه حرکت:

  • هشام اراده الهی را «حرکت» میداند که از سر قدرت و اختیار خداوند سرچشمه می‌گیرد.
  • این حرکت نه جوهری است و نه عرضی، بلکه حقیقتی است که با نظریه «معنا» تبیین می‌شود.

۳. تبیین صفات فعل:

  • صفات فعل خداوند (مانند اراده، علم و قدرت) در چارچوب نظریه «معنا»، به عنوان اموری حادث و مخلوق، اما غیرمستقل از ذات الهی تفسیر می‌شوند.

یافته‌های اصلی:

  • هشام بن حکم با فرمول «ال هُوَ هُوَ وَ لَا هُوَ غَیْرُهُ» (نه اوست و نه غیر او)، ماهیت اراده الهی را در حیطه «معنا» قرار می‌دهد.
  • اراده خداوند به عنوان «حرکت»، تغییر و کنشی است که بدون نیاز به تحقق خارجی، در مرتبه فعل الهی جای می‌گیرد.
  • این نظریه تلاشی برای پرهیز از دوگانگی ذات و صفات (اشاعره) و نیز تعطیل صفات (معتزله) است و راهی میانه در تبیین رابطه خدا با جهان ارائه می‌کند.

اهمیت مقاله:

این پژوهش از دو جهت حائز اهمیت است:
۱. تاریخی: بازخوانی اندیشه های کلامی مدرسه کوفه و نقش هشام بن حکم در شکل گیری مبانی کلام امامیه.
۲. فلسفی-کلامی: ارائه تحلیلی نو از نظریه «معنا» و کاربرد آن در تبیین اراده الهی، که می‌تواند به درک بهتر مفاهیمی مانند فعل خداوند و رابطه ذات و صفات کمک کند.

مقاله نشان می‌دهد که چگونه هشام بن حکم با ترکیب آموزه‌های وحیانی و مفاهیم عقلی، الگویی منسجم برای تبیین صفات الهی ارائه داده است. این الگو نه تنها در تاریخ کلام امامیه تأثیرگذار بوده، بلکه برای مباحث معاصر در فلسفه دین نیز حاوی نکات ارزشمندی است.

 

برای دریافت متن کامل مقاله اینجا کلیک کنید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *