فلسفه سیاسی اسلام، امکان یا امتناع؟

فلسفه سیاسی اسلام، امکان یا امتناع؟ نوشته استاد محمدتقی سبحانی

عنوان مقاله: فلسفه سیاسی اسلام، امکان یا امتناع؟
پدیدآورندگان: داود فیرحی، مرتضی پوستیراد، محمدتقی سبحانی
منبع: پژوهش و حوزه، شماره ۲۱، بهار و تابستان ۱۳۸۴

زمینه و هدف مقاله:

این مقاله به بررسی امکان یا امتناع شکل گیری «فلسفۀ سیاسی اسلامی» به عنوان یک نظام فکری مستقل می‌پردازد. این بحث در قالب یک گفت وگوی علمی میان دو اندیشمند برجسته، محمدتقی سبحانی و داود فیرحی، ارائه شده است. محور اصلی بحث، تحلیل نسبت دین (اسلام) با فلسفه، به ویژه در حوزۀ سیاست، و بررسی چالشهای نظری و روش شناختی در تلفیق این دو حوزه است.

دیدگاههای کلیدی:

۱. محمدتقی سبحانی

  • امکان فلسفۀ سیاسی اسلامی:
    استاد سبحانی معتقد است فلسفۀ سیاسی اسلامی با تکیه بر مفاهیم پایۀ دینی (مانند «امت» و «امام») و تعامل عقلانی با متون دینی قابل شکل گیری است. او تأکید میکند که این فلسفه نباید عین دین تلقی شود، بلکه نظامی است که با الهام از آموزههای اسلامی و با روشهای فلسفیِ سازگار با عقلانیت مدرن ساخته می‌شود.
  • تعامل دین و فلسفه:
    به باور او، فلسفه و دین دو حوزۀ مستقل اما مرتبط اند. فلسفۀ سیاسی اسلامی می‌تواند از مفاهیم دینی بهره گیرد، بدون آنکه به ایدئولوژی تقلیل یابد. او به نمونه های تاریخی مانند اندیشۀ فارابی و ملا صدرا اشاره میکند که نشاندهندۀ امکان چنین تعاملی است.

۲. داود فیرحی

  • امتناع فلسفۀ سیاسی اسلامی:
    فیرحی با نقد رویکرد سنتی، استدلال می‌کند که ترکیب فلسفه با دین ممکن است به «ایدئولوژیک شدن فلسفه» بینجامد و اصالت هر دو را تضعیف کند. او معتقد است مفاهیم فلسفی در طول تاریخ از آموزه‌های دینی فاصله گرفته و به «مفاهیم تهی» تبدیل شده‌اند (Empty Field Concepts).
  • چالشهای روش شناختی:
    به باور وی، فلسفه مبتنی بر عقلانیتِ مستقل از وحی است، در حالی که دین بر نص و تعبد استوار است. این دوگانگی روش شناختی، امکان ایجاد فلسفه‌ای را که همزمان «اسلامی» و «فلسفی» باشد، زیر سؤال می‌برد.

مباحث محوری مقاله:

  • تعریف فلسفه و تمایز آن از دین و علم:
    مقاله به تفاوتهای روش شناختی فلسفه (با تکیه بر عقلانیت تحلیلی) و دین (با محوریت وحی و نص) می‌پردازد و تأکید می‌کند که فلسفۀ سیاسی نمیتواند عیناً با گزاره‌های دینی همپوشانی داشته باشد.
  • تأثیر فلسفۀ یونان بر اندیشۀ اسلامی:
    نقدی بر التقاط فلسفۀ یونانی با معارف دینی و پیامدهای آن، ازجمله کمرنگ شدن مرز بین فلسفه و دین.
  • مفاهیم پایه در مکاتب سیاسی:
    مقایسۀ مفاهیم بنیادین در فلسفۀ سیاسی غرب (مانند فرد و جامعه در لیبرالیسم) با مفاهیم اسلامی (مانند امت و امام) و نقش این مفاهیم در شکل دهی به نظامهای فلسفی.
  • نقش تاریخ و تمدن:
    بررسی تأثیر عوامل تاریخی، فرهنگی و تمدنی در شکلگیری فلسفههای سیاسی و نسبت دادن آنها به اسلام.

نتیجه گیری مقاله:

مقاله با تأکید بر لزوم ارائهٔ یک «استراتژی سوم» به پایان میرسد که هم از قداست دین محافظت کند و هم فضایی برای توسعهٔ فلسفۀ سیاسی اسلامی فراهم آورد. سبحانی بر ضرورت کشف و تدوین چنین فلسفه‌ای اصرار دارد، در حالی که فیرحی هشدار می‌دهد که این فرآیند باید با احتیاط و بدون ادعای انطباق کامل با دین انجام شود. نهایتاً، مقاله خواننده را به تفکیک میان «نقد فلسفۀ اسلامی» و «نقد دین» فرامی‌خواند و بر آزادی اندیشه در حوزۀ دانشهای بشری تأکید می‌کند.

اهمیت مقاله:
این گفت وگو نمایانگر تقابل دو دیدگاه کلان در حوزۀ اندیشۀ سیاسی اسلام است و چالشهای نظریِ پیشِرویِ پروژۀ «اسلامیسازی فلسفه» را به روشنی تبیین میکند. مقاله برای پژوهشگران حوزۀ فلسفۀ سیاسی، اندیشۀ اسلامی و مطالعات میانرشتهای دین و فلسفه منبعی ارزشمند محسوب می‌شود.

برای دریافت متن کامل مقاله اینجا کلیک کنید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *